بیست سال است که «نوشتن خلاق» تدریس میکنم و از این نام بدم میآید، چون فکر میکنم که هر گونه نوشتن، حتی نوشتن فهرست خرید، تا اندازۀ خاصی همراه با خلاقیت است.
چرا باید با دست نوشت؟ چون دست خود ما است، رایانه این طور نیست. صفحه کلید افکار ما را ترجمه میکند... دستنوشته ارتباط مستقیم از مغز به دست است.
خاطراتی که زنده میشوند دارایی ما هستند. ما را شکل میدهند. تعریف میکنند که چگونه تا اینجا تا این نقطه از زندگیمان آمدهايم. همزمان ما را به گذشته و حال هستیمان، با تمام زيباییها و زشتیهایش میبرند.
خاطرات تغییر میکنند و در حرکتند. تاریخ میشوند، تاریخ مشترک ما، دنیای تجربیات انسانیمان که باید آنها را در عين منحصربهفرد بودنشان همواره بهروز کنیم. برای همین هم داستانِ شخصی ارزش تعریف کردن دارد.
بویی را به خاطر بیاور. تو را به کجا میبرَد؟ پاستیلی را بو کن و دربارۀ سينما، بوسه و خالهای بنویس که همیشه برایت پاستیل میآورد. عطر خاصی را بو کن و افراد خاصی را خاطر بياور که آن را میزدند... روی خاک دراز بکش و بینیات را در خزه فرو کنف بگذار بو تو را همراه خود ببرد و دربارهاش بنویس.
در هزارتوی خاطراتت برو، حتی اگر این خاطرات اصلاً به تو تعلق نداشته باشند. ظاهراً در جایی از حافظهات پنهان ماندهاند و ضمانتی برای حقیقت داشتن آنها وجود ندارد... ما داستانمان را میبافیم. قصهای که ما را میسازد. عميق شدن در این قصه، منظور و هدف نوشتن دربارۀ خود است. شاید قصۀ من هیچ حقیقت نداشته باشد و فقط همیشه آن را باور داشتهام...
نوشتن یعنی فرار نکردن از حقیقت و بازیافتن آن. هر خاطرهای که دوباره مییابمش، در لحظهای که آن را به اشتراک میگذارم، به خاطرات دیگران پيوند میخورد.
نوشتن مثل مکالمۀ تلفنی با زمان گذشته و آوردن آن به زمان حال است.
با نوشتن است که آدم حس میکند دنيا خانهاش است، با دنيا ارتباط برقرار میکند و محزون از آن فرار نمیکند.
بگذاریم حسها ما را راهنمایی کنند و نه افکار عاقلانه. این دو جمله را با هم مقایسه کن: «بوی تابستان میآمد» و «بوی چمن تازه کوتاهکرده میآمد». تابستان چیزی عمومی و چمن تازه کوتاهشده چیزی مشخص است. دنیای ما از جزئيات تشکيل شده که ما آنها را به هم میچسبانیم و تصاویر و دریافتهایمان را میسازیم.
آدم هنگام نوشتن، از خود هم شگفتزده میشود. سروکلۀ خاطراتی پيدا میشود که هيچ از وجودشان اطلاعی نداشته است.
تشریح روزهای بد جالب است، نه روزهای زیبای تعطیل. ما با داستانهای ناجور با هم مرتبط میشویم و نه با داستانهای زیبا.
عضلۀ نوشتن عضلهای است که اگر تمرین داده نشود، رشدش قطع میشود. بعد، نوشتن برای آدم بسیار مشکل میشود، ولی کمی تحرک و کمی حرکات کششی در هر روز کفایت میکند. ده دقیقه و نه بیشتر.
نوشتن فعالیت زیر آب است. شیرجه رفتن در مناطقی که برای آدم غریب است يا آنها را فراموش کرده.. آدم در زندگی خود فرو میرود... ناگهان هیچ کس نگاهش نمیکند. کاملاً با خود تنها است. آرام به نفس کشيدن ادامه بده! به نوشتن ادامه بده. به نوشتن ادامه بده....